دخـــــــــــــــتــــــــــــــرانــــــــــــه
دخـــــــــــــــتــــــــــــــرانــــــــــــه

Bedoneshrh

Home |TW| Profile |TW| Daily |TW| Design

چند روز پیش وقتی با اصرار برات نوبت چشم پزشکی گرفتم وقتی دکتر ازت پرسید 70 ساله هستی آقای فلانی ؟؟ ..وقتی سریع گفتی آقای دکتر انقده پیر شدم خودم خبر ندارم ؟ هنوز چند سال مونده تا 60 سالگیم تموم بشه چه برسه 70 سالگی.... دلم خیلی گرفت بابا ..چند مدت پیش وقتی با هم داشتیم میوه می خریدیم یه آقایی اومد تلاش میکردی خودت خریدهاشو حساب کنی ..بعد برگشتی سمت من گفتی مهسا ایشون آقای فلانی هستن دبیر دبیرستانم ...حتی آقای دبیر هم از شما جوونتر بود بابا !!

بچه بودم بابا ...اما هنوز یادمه صبح می رفتی و شب بر میگشتی ...صبح ها همیشه به جای خالیت می رسیدم و شبها لحظه شماری میکردم واسه برگشتنت ...بابا من یادمه کلاس سوم  بودم ..جدول ضرب تازه یادگرفته بودم ...داشتیم با هم ضرب میکردیم ..صدات کم و زیاد میشد غرق نوشتن بودم ..دیگه صدایی نشنیدم ازت ....خوابیده بودی بابا ...اومدم غر بزنم مامان جلوی دهنم رو گرفت و همونجوری منو برگردوند توی اتاق و گفت صدات بالا نیاد مهسا ...بابات صبح میره شب میاد  خسته است نمی فهمی ؟؟

اون موقعها نمی فهمیدم بابا اما حالا هر روز که چشمم میفته به سپیدی موهات می فهمم صبح رفتن و شب برگشتن یعنی چی ...بهترین روزهای جوونیت صرف ما شد ...هیچ وقت یادم نمیاد گلایه ای کرده باشی ..میتونستی مثل خیلی ها بری دنبال خوش گذرونی های پی در پی اما نرفتی ...بنیاد زندگیمون رو به لطف زور بازو و توکلت به خدا   با رزق و روزی حلال آنچنان بنا کردی که حتی پدر بزرگ هم نتونست بابت یک وجب از داشته هامون منت کمک  یا ارث و میراثی رو سرمون بزاره ...آبرو و اعتباری که داری شد پر افتخار ترین سرمایه ی زندگیمون !!

بیمارستان جای قشنگی نبود بابا ...مطب دکترها جای خوشایندی نبود ..دلم نمیخواست اینجوری برات جبران کنم ...دلم نمیخواست وقتی میری واسه پاتالوژی ..وقتی بتادین رو می بینم دست چند تا دکتر ...از اتاق بندازنم بیرون ..بعد دکتر بپرسه مهسا چرا انقده بی تابی میکنی ...بعد من با بغض بگم ..دکتر اون آقایی که بیمار شماست بابای منه ..مگه میشه آروم باشم ؟؟ ....دوست نداشتم چند تا دکتر رو دور خودم جمع کنم و بگم تا نگید چه حدسی میزنید در مورد وضعیت بابا از اینجا تکون نمیخورم ....بعد دلشون بسوزه برام تمام اصلاحات پزشکی رو توضیح بدن و بگن دیدی الکی نگرانی ؟؟

دلم نمی خواست برم توی یه بیمارستان فوق تخصصی و صدامو بلند کنم و بهشون بگم با یک روز غفلت شما یک روز درمان بابای من به تاخیر میفته ...دلم میخواست عصای دستت بشم بابا ..نه اینکه همراهیت کنم توی مطب دکتر ...نه اینکه به دکترت بگم آقای دکتر من میتونم خودم کلیه امو بدم به بابا ؟؟ ...هی آرومم کنه و بگه مهسا هنوز به اونجا نرسیدیم هنوز موقعیت انقده حاد نشده ..بعد واسه اینکه از شر من خلاص بشه بگه اره میتونی ..بعد من شاد و خندون برگردم به شریکم بگم ببین زبونم لال کار به اونجا رسید مطمئن باش من این کار رو میکنم سلامتی بابا از همه چی مهمتره ..تو هم برو دنبال زندگیت با از من بهتری خوشبخت میشی !!

دلم نمیخواست بابا پرونده ی پزشکیت زیر بغلم باشه و توی شهر غریب ..ادرس بپرسم و گاهی یواشکی اشکامو پاک کنم ...دلم نمیخواست بابا چهار بار توی یک نصف روز پیاده برم یک بیمارستان و برگردم و تا صبح ندونسته باشم به حال پاهای تاول زدم گریه کنم یا حال تو دلم نمیخواست منی که کوچکترین عضو خانواده ام ..بار غم های بزرگمرد خانواده رو به دوش بکشم و توی خلوت خودم زار بزنم ...دلم نمیخواد اینجوری برات جبران کنم بابا ..دلم نمیخواد !!

خودت میدونی چقدر دوستت دارم ...من دیدم گرمی نگاهتو و لبخند عمیقتو وقتی دست گذاشتم پشت گردنم و به دکتر گفتم آقای دکتر من تا این رگ گردنم با بابامم ...شما پهلوان قدرتمند زندگیه مایی ....بهترین الگو ...نمیدونی بابا چقدر به وجود نازنینت مینازم وقتی میگم من دختر آقای فلانیم ...نمیدونی وقتی مکه بودی روزی چند بار تلفن زنگ میخورد و از دوست و اشنا و فامیل ادمهایی که من حتی یکبار هم باهاشون روبرو نشده بودم جویای حالت بودن و ابراز دلتنگی میکردن ...نمیدونی چه قندی توی دلم آب میشد وقتی شب جشن مکه تون وقتی بیرق سبز شما و مامان رفت بالا چطوری ملت به شوق وجودتون کل می کشیدن دستمالهای سبزشون بالا رفت  و یک محله منفجر شد از اون همه سر و صدا  ...وقتی قبل از رفتنت می اومدن در خونه میگفتن میخواستیم تا حاجی نرفته مکه دوباره ببینیمش ....تازه اون موقع فهمیدم معنی این جمله تو که همیشه میگی " بابا عزت رو فقط از خدا بخواه ...خدا خودش عزت و اعتبار میده  ..اگه دنبال حرف مردم بودی محتاجشون میشی ..اگه منتظر بودی تا این مردم فقط تائیدت کنن و عزت رو از اینا میخواستی ..بی عزت میشی اعتبارت به مویی بند میشه ... عزت رو از خدا بخواه !!!

 عزتمند ترین مرد زندگیم ....افتخار و اعتبارم ...روزت مبارک :)

 


میدونی اون شبایی که مث سه شب پیش وقتی ازت دلخورم تا صبح بیدار میمونی ...که من وقتی ساعت 5 بیدار شدم واسه نماز بلافاصله اس ام اس دادی ...گفتی مهسا دیدی نخوابیدم ؟؟ ..چون میدونم از ته دل نبخشیدی تا صبح بیدار موندم تا نخندی برام نمیخوابم ...توی اون وضع خواب آ لودگیم از ته دل با خوندن اس ام است لبخند میزدم ...اون چند ماهی که نبودی .. که حتی قید عقد خواهرت رو زدی ..تولدت رو ..لحظه ی تحویل سال .سفر و تموم مهمون بازیهای عید رو و دور از خانواده توی غربت فقط مشغول کار بودی و هر بار من اعتراض میکردم می گفتی مهسا برای منم سخته اما بخاطر اینده مون ..زندگیمون خودمون تحمل میکنم ..از اینکه تکیه کردنت مث بابا فقط به زور بازوی خودته و نه آویزون شدن به سرمایه ی پدری و کیف پول مادر ...از ته دل بهت افتخار کردم ...و خدا رو شکر کردم دومین بزرگمرد زندگیم برام تداعی کننده ی پدرمه !!

 اون روزهایی که تا اشکم در میاد با اون لحن مردونه ات میگی مهسا تا من هستم غصه ی هیچی رو نخور و با پایین اومدن هر قطره ی اشکم دنیا رو میخوای بهم بریزی ....اون روزهایی که شونه های مردونه ات تکیه گاهم میشن و قاطعانه میگی من حمایتت میکنم من باهاتم ..از ته دل حس میکنم تمام قله های آرزوهام پشت سر هم فتح میشن ...اون روزهایی که تا دم دمای صبح با هم حساب و کتاب میکنیم بعد تمام داشته هاتو به نام من میزنی ....از ته دل یواشکی بخاطر اینکه شریکی مث تو دارم ذوق میکنم ....اون روزهایی که تا با من مشورت نکنی و نظرم رو نپرسی کوچکترین اقدامی واسه هیچ کاری نمیکنی ....اون روزهایی که ابراز دلتنگی هات ..توجهاتت ....دوستت دارم هایی که هزار بار میگی و توی  تمام وجودم می پیچه .و دلم قرص میشه به دلگرمی هات به بودنت ..وقتایی که دستمو میگیری و محکم دستهامون رو بهم گره میزنیم ...از ته دل به حقارت روزگاری که فکر میکنه میتونه این گره رو از هم باز کنه میخندم !!

 توی این آشفته بازار نامردیه مردان روزگار ....مفتخرم به حضور بزرگمردی مث تو توی زندگیم... زعفرونی ترین مرد زندگیم ...روزت مبارک :)

 

پ .ن 1: آقایون وبلاگستانی روزتون مبارک :)

 پ .ن 2: روح همه ی باباهای مهربونی که بینمون نیستن شاد :)

پ .ن 3: شمارش معکوس شروع شده :)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





| برچسب:, | 12:40 | sina

Template World


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







>

آمار وبلاگ:
 

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 107
بازدید ماه : 379
بازدید کل : 23114
تعداد مطالب : 495
تعداد نظرات : 127
تعداد آنلاین : 1

کد پیغام خوش آمدگویی    

سوسا تم