اپ9 *بنویس ای سنگ تراش عاقبت شدم فداش تا بدونه عمرمو دادم براش*

سلامممممممممممم خوبین همگی؟

 

 

ایول خیلی نامردین این بود رسمه رفاقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟                    

 

امروز دلم واسه همتون تنگیده بود  ولی شماها که  اصلا اینگار نه انگار                         

 

 

 

 

خیلی نامردیـــــن یعنی چی خووووب؟؟ ؟حالا هی من دلم براتون تنگ

 

می شه میام آپ می کنم ولی شما چـــــــــی ؟ حتی یه نظرم نمیدین

 

دلمون خوش باشه یه نفر یه نظر داده 

 

 

البته با همتووووووون نیستماااااا با بعضیا که خودشونم در جریان هستن                 

 

 

                               خوب چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوش میگذره؟

 

           دهههههههه این همه من حاله شمارو پرسیدم ولی دریغا...

 

 

اصلا نمی پرسین زنده ام یا....

 

 

خوب دیگه اومدم یه حالی از شما بپرسممممم شما بی معرفتا سالی ۱ بار هم

 

که خبری از ما نمیگیرید              

 

در ضمن اگه قراره از این به بعد تشریف بیارین تو وبم اما نظر ندین خوب بگین

 

قسمت نظرات رو بردارم دیگه...

 

 

خوب دیگه از بس نوشتم چشام چپ شدن ساعت از نصفه شبم گذشته

 

 

 

راستیییییییییییی اون دوباره برگشته اون هم بعده ۳ ماه ... حالا میگین چی کار

 

 

کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قبولش کنم یا بگم نه؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

دلم گرفته

 

 

کاش دوباره نمیومد.... من که فراموشش کرده بودم ...با تمومه خاطراتشش...ولی اون دوباره

 

برگشت

 

 

راستی یه جمله هست که میگه اگه کسی را دوست داری رهایش کن اگر بازگشت از انه

 

توست... ولی اگه برنگشت از اول هم ماله تو نبوده

 

حالا اون دوباره برگشته یعنی.... یعنی یه فکره بیخود...

 

 

 

واسم حتما دعا کنید

 

 

منو همون موقعی که دلهاتون آسمونی میشه دعا کنید

 

 

 

 

 

 دوستم نداشت .

 دروغ ميگفت.

 هربار که بسراغم مي آمد با گريه ميگفتم راستش را بگو اگر مهر بديگري داري .

 ترا ميبخشم .

 هربار ميخنديد و ميگفت جز تو مهر بکسي ندارم.

تا اينکه يک روز گريه کنان بسراغم امد گفت مرا ببخش بتو دروغ گفتم .

مهر بديگري دارم.

لبخند تلخي زدم و گفتم :

 من هم بتو دروغ گفتم. 

 ترا نميبخشم

 

 

 

فعلا برمممم تا خواب از کلم نپریدهههه

 

 

نظر یادتون نره تا ۱۰۰ نشه اپ نمیکنممممممممممم           چیه بد میگم!!!

 

 

قربون همتونننننننننننننننننننن

 

 

 

 

 

عشق بازی به همین آسانی است . . .

 

عشق بازی به همین آسانی است . . .

 

که گلی با چشمی

 

بلبلی با گوشی

 

رنگ زیبای بهار با روحی

 

نیش زنبور عسل با نوشی

 

کار همواره باران با دشت

 

برف با قله کوه

 

رود با ریشه بید

 

باد با شاخه و برگ

 

ابر عابر با ماه

 

چشمه ای با آهو ، برکه ای با مهتاب

 

و نسیمی با زلف

 

دو کبوتر با هم

 

و شب و روز و طبیعت با ما

 

 عشق بازی به همین آسانی است . . .

 

شاعری با کلمات شیرین

 

دست آرام و نوازش بخش بر روی سری

 

پرسشی از اشکی

 

و چراغ شب یلدای کسی با شمعی

 

و دل آرام تسلا

 

و مسیحای کسی یا جمعی

 

عشق بازی به همین آسانی است . . .

 

 

 

 

 

 

دست من خيلي حقيره که برات يه سايه باشه

                                           

                                                آخه خورشيد کي مي تونه با شبي همسايه باشه

 

تو به من مي گي هميشه دل تو که خوب نمي شه

                                            

                                                     گل پرپر بي ريشه مي دوني بزرگ نمي شه

 

 تو به من مي گي هميشه که يه وقت تنهات نذارم

                                             

                                                    اما خودت خوب مي دوني من برات وجود ندارم


love4

 

 

 

 
در کوچه های خیالم با تو قدم می زنم  برای لحظه ای تو را در کنارم نمی بینم  آسمان به من
 
خیره می شود . چشمهایم را به او می دهم او شروع به باریدن می کند آنقدر می بارد تا همه
 
ی  گناهانم  را  بشوید . حس تازگی در من بوجود می آید وقتی تو را در کنارم می بینم
 
زیباترین لحظات عمرم را حس می کنم آنقدر احساس تازگی و خوشبختی می کنم که هرگز
 
دلم نمی خواهد از این رویا بیرون بیایم ولی هرگز نمی خواهم برای لحظه ای حتی تو
 
رویاهایم مرا تنها بگذاری ..

 

 

عاشق هم سال مست و رسوا بادا

                                                         دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوری

                                                     چون مست شدی هر چه بادا باد  

                                                     

 

 

 

مواظب خودتون باشین

 

 

دعا یادتون نره

 

 

بایییییییییییییییییییییییییییییییییییی

 

 

 

دله تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
 
اما حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره

 

 

 


نويسنده : sina


یه چیزی مثله ؟؟؟
واسه ي اينکه آدم (اشرف مخلوقات)تنها نباشه موجودي آفريد به نام حوا خانم.
اين حوا خانم کل پيکرش(وجودش) احساس بود.(احمقانست)

آدم با ديدارهايي که با حوا داشت عاشق اين موجود انسان نما شد.

حوا درخواستي از آدم کرد و از او سيب سرخ بهشت را خواست.

آدم هم از روي حماقت(عشقش) سيب سرخ را که خداوند چيدن اون را قدقن کرده بود را چيد.

و به خاطر اين کارش به زمين (اين کره خاکي)تبعيد شد.

نتيجه گيري:عشق يعني تبعيد.
 

تو اين روزا ما آدما گل نمي ديم به دست هم

 

از يادمون داره ميره دلتنگي هاي دم به دم

 

اين روزا ديگه همه جا صحبت بي وفاييه

 

ورد زبون آدما تنهايي و جداييه

 

هر کي به فکر خودشو هم دلي معنا نداره

 

حتي ديگه بي بهونه عشق ميره تنهات مي زاره

 

يکي بياد داد بزنه که دوره دوره ي وفاست

 

دشمني معنا نداره دنيا پر از صلح و صفاست

 

من  مي مونم تا که نگن عشق ديگه بي دووم شده

 

من مي مونم تا که نگن دوره ي عشق تموم شده

 

من مي مونم تا که بگم دوست داشتنم حقيقته

 

براي اعتبار عشق همين خودش غنيمته

 

 

 

 

 

 

بگذار و بگذر

ببین و دل مبند

چشم بیندازو دل مباز

که دیر یا زود

باید گذاشت و گذشت

 

 

 


نويسنده : sina


کاش بودی تا دلم تنها نبود!

زورکی نخند عزيزم ، ميدونم اومدی بازی

نميخوام اين آخرين ، بازی زندگيم ببازيم

خودتو راحت کن و ، فکر کن که جبران گذشته اس

از منم ميگذره اما به دلت چاره نسازی

اومدی بشکنی بشکن ، از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده ، تموم تار و پود سوزونده


تو هم از يکی ديگه سوختی ميخوای تلافی باشه

بيا اين تو و دلو .... باقی احساسی که مونده

دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س

آسمون سينه ما ، خيلی وقته بی ستاره س

همينی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن

تيکه تيکه هامو بردن ، آخرينشم تـــو بکن

 

نمیخوام بگذره عمری ، خسته شی واسه فريبم

يقتو نميگيره هيچکس ، آخه من اينجا غريبم

بزنو برو عزيـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد

طفلی اين دل که هميــشه ، به گناه ديگرون مــــــــرد

نفرتت رو از غريبه ، سر يک غريب خراب کن

خنده کوتاهمم رو ، بيا گريه کن عذاب کن

مهمم نيست که چه جرمی، يا گناهی اين سزاشه

باقی دلم يه مشت خاک، همينم ميخوام نباشه........


عقده های يک شکستو ، خالی کن سر دل من


ديگه متروک مونده واست ، خاک پير ساحل من

از نگاهات خوب می فهمم ، که تو فکرت يک فريبه

بازی بسه پاشو بشکن ، من غريبو تو غريبــــه

 

آره تو راست می گی ...عشق من به تو فقط يه خياله ...

 

 

 

 

شبه و تو خلوت اون ، همه قصه ها رو باختم

 

همه خوابن زیر کرسی ، ولی من بهار رو باختم

 

 

واسه این ساعت سنگین ، فال عاشقی می گیرم

 

می زنه مثل همیشه ، من این ادعا رو باختم

 

 

یاد لحظه ای که غمها ، می شینن رو پشت بومت

 

زدم از مزرعه بیرون ، همه دیارو باختم

 

 

توی یک بازی حساس ، جلو فانوسک شبها

 

شب تا صبح برنده بودم ، دم صبح خدا رو باختم

 

 

شبه و تو خلوت اون ، تو نشستی چش تو چشمام

 

تو نگو ، خودم می دونم ، بازم این قمارو باختم

 

 

 

 

این روزا عادت همه، رفتن و دل شکستنه

درد تموم عاشقا، پای کسی نشستنه

این روزا کار آدما دلای پاکو بردنه

بعدش اونو گرفتنو ، به دیگری سپردنه

این روزا سهم عاشقا، حسرت بی وفاییه

جرم تمامشون فقط لذت آشناییه

این روزا آدما دیگه، تو قلب هم جا ندارن

مردم دیگه تو دلهاشون، یه قطره دریا ندارن

این روزا قصه ها همش، قصه دل سوزوندنه

خلاصهء حرف همه، پرزدن و نموندنه

جنس دلای آدما، این روزا سخت و سنگیه

فقط توی نقاشیا، دنیا قشنگ و رنگیه

مردم ما به هم دیگه، فقط زود عادت میکنن

حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن........

 

 

 

 

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای اشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

 

 

 

 

 

 

هر شب وقتی که ماه درمیاد من سعی می کنم به اون نگاه کنم

می دونی چرا

چون احساس می کنم تو هم داری به اون نگاه می کنی و اونوقت دلم به این خوشه که نگاه ما یه جایی تلاقی می

کنه !

 

 

 

 

 

آنکه عاشق تر است آرام تر از دیگران از کنارت می گذرد

خدا چنان آرام و همیشگی در کنارت حضور دارد که...

حتی حضورش را حس نمی کنی

خدا از همه عاشق تر است.

 

 

 

 

 

سعي کن هميشه تنها باشي چرا که تنها به دنيا ميآيي و تنها ميميري ،

 

 سعي کن خانه عشق را درک کني زيرا آنقدر عظيم است که تقوا و هستي را نابود ميکند

 

 ، سعي کن خانه عشق خالي از وجود باشد چون اگر عشق در آن نفوذ کرد به ويرانه هاي آن

 

 رحم نمي کند اما اگر عاشق شدي تنها يک نفر را دوست بدار و تنها براي يک نفر گريه کن .

 

 اگر در اختيار من بود از روزهاي زندگي تنها يک روز را نابود مي کردم ،

 

 روزي که سرنوشت من قلم زده شد، آري روز تولدم

 

 

 

 

داستان عشق و  د يوانگی 

زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع

شده بودند.

ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشک

 

ديوانگی ! فرياد زد:آره قبوله ، من چشم ميزارم

 

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد همه قبول کردند.

 

ديوانگی چشم هايش رابست و شروع به شمردن کرد!!

 

يک..... دو.....سه ...

 

همه به دنبال جايی بودند تا قايم بشوند

 

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

 

خيانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

 

اصالت به ميان ابرها رفت و

 

هوس به مرکززمين به راه افتاد

 

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت ، به اعماق دريا رفت !

 

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

 

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق .

 

آرام آرام همه قايم شده بودند و

 

ديوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار

 

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

 

تعجبی هم ندارد قايم کردن عشق خيلی سخت است.

 

ديوانگی داشت به عدد 100 نزديک می شد

 

که عشق رفت وسط يک دسته گل رز و آرام نشست

 

ديوانگی فرياد زد، دارم ميام، دارم ميام

 

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود!د

 

بعدهم نظافت را يافت و خلاصه نوبت به ديگران رسيداما از عشق خبری نبود.

 

ديوانگی ديگر خسته شده بودکه حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت :عشق در

آن سوی گل رز مخفی شده است.

 

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه  از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .

 

صدای ناله ای بلند شد .

 

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد، دستها يش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين

انگشتانش خون می ريخت.

 

شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.

 

ديوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت

 

حالا من چکار کنم؟ چگونه ميتونم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من، تو ديگه نميتونی کاری بکنی ، فقط ازت خواهش

 

می کنم از اين به بعد يارمن باش .

 

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .

 

واز همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق

 

سرک می کشند!

 

 


نويسنده : sina


عشق فرياد بي صداست...
 

دو نفر که همديگرو خيلي دوست داشتند و يک لحظه نمي تونستند از هم

جدا باشند، با خوندن يک جمله معروف از هم جدا مي شوند تا يکديگر رو

امتحان کنند و هر کدام در انتظار ديگري، همديگر رو نمي بينند. چون هر دو

به صورت اتفاقي به جمله معروف ويليام شکسپير بر مي خورند:( عشقت را

رها کن، اگر خودش برگشت، مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو

نبوده)

 

 

 

شعله عشق

 

روزی شیوانا پیر معرفت، یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم به

بغل گرفته . شیوانا نزد او رفت و جویای احوالش شد.

شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفائی یار صحبت کرد

اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و...

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده

بود و با رفتن دختر باید برای همیشه با عشقش خدا حافظی کند....

شیوانا گفت: اما عشق تو چه ربطی به دختر دارد؟

شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان در

من نبود!!!شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته؟! تو اهل دل و

عشق ورزیدن هستی.

هرکس دیگر هم بود تو این آتش عشق را به سوی او میفرستادی.

بگذار دخترک برود، این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست.

مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی.

معشوق فرقی نمیکند چه کسی باشد.

دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت عشق تو را ندارد.

چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت

جلوه گری و ظهور پیدا کند

 

 

 

 

 

به نام آنکه محبت را در دلهای ما جای داد

 

علاقه و محبت شدیدی که به تو ابراز می کردم

 

دروغ بود ،بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو

 

روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر می گذرد بیشتر تو را می

شناسم و

 

به دو رویی تو بیشتر پی می برم

 

این احساس در قلبم جان می گیرد که بالاخره باید

 

از هم جدا شویم و دیگر به هیچ وجه حاضر نیستم که

 

شریک دوستی تو باشم گر چه عمر دوستی چون گلبرگهای بهاری کوتاه بود

ولی

 

ولی در حین این مدت کم توانستم به طبیعت پهن و هوای زشت تو پی ببرم و

 

بسیاری از صفات و اخلاق شما برایم روشن شده است و مطمئن هستم

 

این خشونتِ طبع خیلی شدیدی تو را بدبخت خواهد کرد

 

اگر دوستی ما ادامه پیدا کند احساس می کنم تمام عمرم

 

را به پشیمانی خواهم گریست و اگر چه افسانه آشنایی چون پاداش جوانی

جدایی بود ولی جدا از هم

 

خوشبخت خواهیم بود ولی حالا لازم است که بگویم

 

این موضوع را هیچ وقت فراموش مکن و مطمئن باش

 

این نامه را سرسری نمی نویسم و چقدر ناراحت کننده است اگر

باز بخواهی درصدد فریب دادن من باشی بنابراین از تو می خواهم

 

جواب نامه را ندهی ، چون نامه تو سراسر

 

دروغ و تظاهر آمیخته با

 

محبت ایست من تصمیم گرفتم برای همیشه

 

تو و یادگارتلخ این دوستی را فراموش کنم و چون دیگر به هیچ وجه نمی

توانم

 

خود را راضی کنم که دوستت داشته باشم و شریک دوستی تو باشم

 

**اگر می خواهی به محبت واقعی من پی ببری و بدانی که چقدر دوستت

دارم پس این نامه را یک خط در میان بخوان

 

 

 

 

 

نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم !

تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!

 

 

 

 

 

روزي با 2 چوب كبريت آدمكي ساختم تا تنهاييم رو باهاش قسمت كنم

 

و امروز اتاقم پر از آدمك هاي چوبيه ولي هنوز تنهام !

 

 

 

 

 

 

 

 

د که تنهایی رازی دارد که پی بردن به آن یافتن گنج بزرگی است آری...این جمله

 

 

درست است ...

 

اما... نه برای من که از اول عمر تنها هستم.

 

 

 

 

 

دلت که واسه کسی تنگ میشه، همینکه دل دل میکنی از نبودنش، اونوقته که اینجوری میشه...!
همه
ی آدما عین اون راه میرن! همهی لباسا شکل لباساش میشه! همه عین اون

 

میخندن! ... حتا زنگ موبایل همه عین زنگ موبایلش میشه.

پینوشت:

1- خدایا شکرت.

2- ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت؟ ......... کی با ما راه میایی؟ جون مادرت!

 

 

 

 

 

 

پیشکش می کنم به تو با عشق

 

                          گرچه چندان بهایی ندارد

 

خوب می دانم این را که هرگز
                              

 

                          عشق من در تو جایی ندارد            

 

با همه سردی و بی وفایی

 

                          آمدم با دریغی به سویت

 

پیشکش می کنم هدیه ام را

 

                           آه شرمنده هستم ز رویت

 

جز همین هدیه چیزی ندارم

 

                             لایق چشم های تو باشد

 

پیشکش می کنم با امیدی

 

                             که نصیبم صدای تو باشد

 

آه ای آرزوی قدیمی

 

                            لحظه ای بنگر این هدیه ام را

 

شایدم بشنوی از درونش

 

                              هق هق ممتد گریه ام را

 

پیشکش می کنم این غرورم

 

                              می توانی بر آن پا گذاری

 

یا مرا با دلی زار و خسته

 

                                 پشت ویرانه ها جا گذاری

 

می توانی که رسوا و بدکار
                                

                                  یا که بی آبرویم بنامی

 

 

دیگر از این هراسی به دل نیست

 

                                   

                                 که مرا مست و عاشق بدانی

 

 

جز غروری که شد خاک پایت

 

 

                                   سهم من نیست دیگر ز دنیا

 

قسمتم را به تو می سپارم

 

                                    تا گشایی به سویم دلت را

 

 

 

پ.ن :زیاد جو گیر نشو تو این زمونه مجنونی قلبش واسه لیلی نمیزنه شاید فقط

 

واسه...م

 

شایدم...  شایدم یه جای دور دست ... خدارو چه دیدی !

 

 

 

 

گفت پنج وارونه چه معنا دارد ؟ خواهر كوچكم اين را پرسيد من به او خنديدم كمي آزرده و حيرت زده

گفت روي ديوار و درختان ديدم بازهم خنديدم گفت ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه پنج وارونه

به مينو ميداد آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم بعدها

وقتي غم سقف كوتاه دلت را خم كرد بي گمان مي فهمي پنج وارونه چه معنا دارد

 


نويسنده : sina


 

 

 

 

زندگيم را تمام كردم. حالا نفس كشيدن منت سرم مي گذارد ! حس مي كنم ... هواي اينجا سرد و سنگين است نازنينم !

 

 

ديگر نگو خداحافظ ! اگر مي روي بدون وداع برو ... گله اي نيست!!!

 

 

در این شبهای سیاه ازغم ...سپیدی عشق تو را می جویم .. اما دریغ از این

 

پندار خام ..که در سیاهی سپیدی می جویم

 

 

آدمک آخر دنیاست بخند    آدمک مرگ همینجاست بخند    دست خطی که تورا عاشق کرد    شوخی

 

کاغذی ماست بخند    آدمک مست نشوی گریه کنی    کل دنیا سراب است بخند    آن خدایی که

 

بزرگش خواندی    بخدا مثل تو تنهاست بخند

 

 

 


نويسنده : sina


سلامممممممممممم همگییییییییییییییییی

خوفین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نماز و روزه هاتون قبول

چه خبرا؟

مدرسه ها که داره باز میشه  من اصلا امسال تعطیلات نداشتم

راستی بی معرفت ها چرا به وبم سر نزدین ؟ چرا یه حالی از من نپرسیدین ؟

میدونم الان میگین نه این که تو خیلی سر زدی ولی به خدا من ۲ روزه دارم میام اینترنت.

ولی با این حساب انتظار نداشتم .

راستی اومدم خداحافظی کنم...اما نه واسه همیشه راستش مدرسه ها که داره باز میشه می خوام

درس بخونم البته ماهی یه بارو سعی میکنم بیام اپ کنم ولی خوب چون تعطیلات زیاد اپ نکردم واسه

همین میگم ماهی ۱ بار .

از همین جا هرکی خوبی بدی دیده حلالم کنه.

قول بدین که به وبم سر بزنید

منم قول میدم زود اپ کنم.

فعلا بایییییییییییییییییی

مواظب خودتون باشینننننننن ودلم واستون تنگ میشههههههههههه

 

در پناه حضور سبز تو ، طوفان غم ، مرا جا مي گذارد .در کنارت ژرفاي آرامش را احساس ميکنم و بي تو سيل

بي رحم تنهايي مجالم نمي دهد

 

 

مي شناسم مرگ را بي وحشت اما قلب من مي تپد در سينه چون از عشق سرشارم هنوز شعر هايم سوخت و

خاكسترش در مشت من باز مي بينم تو را معناي آثارم هنوز 

 



 

بایییییییییییییییی


 


نويسنده : sina


یه چیزی مثله ؟؟؟
واسه ي اينکه آدم (اشرف مخلوقات)تنها نباشه موجودي آفريد به نام حوا خانم.
اين حوا خانم کل پيکرش(وجودش) احساس بود.(احمقانست)

آدم با ديدارهايي که با حوا داشت عاشق اين موجود انسان نما شد.

حوا درخواستي از آدم کرد و از او سيب سرخ بهشت را خواست.

آدم هم از روي حماقت(عشقش) سيب سرخ را که خداوند چيدن اون را قدقن کرده بود را چيد.

و به خاطر اين کارش به زمين (اين کره خاکي)تبعيد شد.

نتيجه گيري:عشق يعني تبعيد.
 

تو اين روزا ما آدما گل نمي ديم به دست هم

 

از يادمون داره ميره دلتنگي هاي دم به دم

 

اين روزا ديگه همه جا صحبت بي وفاييه

 

ورد زبون آدما تنهايي و جداييه

 

هر کي به فکر خودشو هم دلي معنا نداره

 

حتي ديگه بي بهونه عشق ميره تنهات مي زاره

 

يکي بياد داد بزنه که دوره دوره ي وفاست

 

دشمني معنا نداره دنيا پر از صلح و صفاست

 

من  مي مونم تا که نگن عشق ديگه بي دووم شده

 

من مي مونم تا که نگن دوره ي عشق تموم شده

 

من مي مونم تا که بگم دوست داشتنم حقيقته

 

براي اعتبار عشق همين خودش غنيمته

 

 

 

 

 

 

بگذار و بگذر

ببین و دل مبند

چشم بیندازو دل مباز

که دیر یا زود

باید گذاشت و گذشت

 

 

 


نويسنده : sina


کاش بودی تا دلم تنها نبود!

زورکی نخند عزيزم ، ميدونم اومدی بازی

نميخوام اين آخرين ، بازی زندگيم ببازيم

خودتو راحت کن و ، فکر کن که جبران گذشته اس

از منم ميگذره اما به دلت چاره نسازی

اومدی بشکنی بشکن ، از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده ، تموم تار و پود سوزونده


تو هم از يکی ديگه سوختی ميخوای تلافی باشه

بيا اين تو و دلو .... باقی احساسی که مونده

دل ما اونقده پاره س ، موندنش مرگ دوباره س

آسمون سينه ما ، خيلی وقته بی ستاره س

همينی که باقی مونده ، واسه دلخوشی تو بشکن

تيکه تيکه هامو بردن ، آخرينشم تـــو بکن

 

نمیخوام بگذره عمری ، خسته شی واسه فريبم

يقتو نميگيره هيچکس ، آخه من اينجا غريبم

بزنو برو عزيـزم ، مثل هر کس که زد و بـرد

طفلی اين دل که هميــشه ، به گناه ديگرون مــــــــرد

نفرتت رو از غريبه ، سر يک غريب خراب کن

خنده کوتاهمم رو ، بيا گريه کن عذاب کن

مهمم نيست که چه جرمی، يا گناهی اين سزاشه

باقی دلم يه مشت خاک، همينم ميخوام نباشه........


عقده های يک شکستو ، خالی کن سر دل من


ديگه متروک مونده واست ، خاک پير ساحل من

از نگاهات خوب می فهمم ، که تو فکرت يک فريبه

بازی بسه پاشو بشکن ، من غريبو تو غريبــــه

 

آره تو راست می گی ...عشق من به تو فقط يه خياله ...

 

 

 

 

شبه و تو خلوت اون ، همه قصه ها رو باختم

 

همه خوابن زیر کرسی ، ولی من بهار رو باختم

 

 

واسه این ساعت سنگین ، فال عاشقی می گیرم

 

می زنه مثل همیشه ، من این ادعا رو باختم

 

 

یاد لحظه ای که غمها ، می شینن رو پشت بومت

 

زدم از مزرعه بیرون ، همه دیارو باختم

 

 

توی یک بازی حساس ، جلو فانوسک شبها

 

شب تا صبح برنده بودم ، دم صبح خدا رو باختم

 

 

شبه و تو خلوت اون ، تو نشستی چش تو چشمام

 

تو نگو ، خودم می دونم ، بازم این قمارو باختم

 

 

 

 

این روزا عادت همه، رفتن و دل شکستنه

درد تموم عاشقا، پای کسی نشستنه

این روزا کار آدما دلای پاکو بردنه

بعدش اونو گرفتنو ، به دیگری سپردنه

این روزا سهم عاشقا، حسرت بی وفاییه

جرم تمامشون فقط لذت آشناییه

این روزا آدما دیگه، تو قلب هم جا ندارن

مردم دیگه تو دلهاشون، یه قطره دریا ندارن

این روزا قصه ها همش، قصه دل سوزوندنه

خلاصهء حرف همه، پرزدن و نموندنه

جنس دلای آدما، این روزا سخت و سنگیه

فقط توی نقاشیا، دنیا قشنگ و رنگیه

مردم ما به هم دیگه، فقط زود عادت میکنن

حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن........

 

 

 

 

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای اشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه

خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی

از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

 

 

 

 

 

 

هر شب وقتی که ماه درمیاد من سعی می کنم به اون نگاه کنم

می دونی چرا

چون احساس می کنم تو هم داری به اون نگاه می کنی و اونوقت دلم به این خوشه که نگاه ما یه جایی تلاقی می

کنه !

 

 

 

 

 

آنکه عاشق تر است آرام تر از دیگران از کنارت می گذرد

خدا چنان آرام و همیشگی در کنارت حضور دارد که...

حتی حضورش را حس نمی کنی

خدا از همه عاشق تر است.

 

 

 

 

 

سعي کن هميشه تنها باشي چرا که تنها به دنيا ميآيي و تنها ميميري ،

 

 سعي کن خانه عشق را درک کني زيرا آنقدر عظيم است که تقوا و هستي را نابود ميکند

 

 ، سعي کن خانه عشق خالي از وجود باشد چون اگر عشق در آن نفوذ کرد به ويرانه هاي آن

 

 رحم نمي کند اما اگر عاشق شدي تنها يک نفر را دوست بدار و تنها براي يک نفر گريه کن .

 

 اگر در اختيار من بود از روزهاي زندگي تنها يک روز را نابود مي کردم ،

 

 روزي که سرنوشت من قلم زده شد، آري روز تولدم

 

 

 

 

داستان عشق و  د يوانگی 

زمانهای قديم وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود فضيلتها و تباهی ها دور هم جمع

شده بودند.

ذکاوت! گفت : بياييد بازی کنيمٍ ، مثل قايم باشک

 

ديوانگی ! فرياد زد:آره قبوله ، من چشم ميزارم

 

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد همه قبول کردند.

 

ديوانگی چشم هايش رابست و شروع به شمردن کرد!!

 

يک..... دو.....سه ...

 

همه به دنبال جايی بودند تا قايم بشوند

 

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

 

خيانت داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

 

اصالت به ميان ابرها رفت و

 

هوس به مرکززمين به راه افتاد

 

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت ، به اعماق دريا رفت !

 

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

 

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق .

 

آرام آرام همه قايم شده بودند و

 

ديوانگی همچنان می شمرد:هفتادوسه،...... هفتادو چهار

 

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

 

تعجبی هم ندارد قايم کردن عشق خيلی سخت است.

 

ديوانگی داشت به عدد 100 نزديک می شد

 

که عشق رفت وسط يک دسته گل رز و آرام نشست

 

ديوانگی فرياد زد، دارم ميام، دارم ميام

 

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود!د

 

بعدهم نظافت را يافت و خلاصه نوبت به ديگران رسيداما از عشق خبری نبود.

 

ديوانگی ديگر خسته شده بودکه حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت :عشق در

آن سوی گل رز مخفی شده است.

 

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه  از درخت کند و آنرا با قدرت تمام داخل گلهای رز فرو کرد .

 

صدای ناله ای بلند شد .

 

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد، دستها يش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين

انگشتانش خون می ريخت.

 

شاخه ی درخت چشمان عشق را کور کرده بود.

 

ديوانگی که خیلی ترسیده بود با شرمندگی گفت

 

حالا من چکار کنم؟ چگونه ميتونم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من، تو ديگه نميتونی کاری بکنی ، فقط ازت خواهش

 

می کنم از اين به بعد يارمن باش .

 

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم .

 

واز همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق

 

سرک می کشند!

 

 


نويسنده : sina


عشق فرياد بي صداست...
 

دو نفر که همديگرو خيلي دوست داشتند و يک لحظه نمي تونستند از هم

جدا باشند، با خوندن يک جمله معروف از هم جدا مي شوند تا يکديگر رو

امتحان کنند و هر کدام در انتظار ديگري، همديگر رو نمي بينند. چون هر دو

به صورت اتفاقي به جمله معروف ويليام شکسپير بر مي خورند:( عشقت را

رها کن، اگر خودش برگشت، مال توست و اگر برنگشت از قبل هم مال تو

نبوده)

 

 

 

شعله عشق

 

روزی شیوانا پیر معرفت، یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم به

بغل گرفته . شیوانا نزد او رفت و جویای احوالش شد.

شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفائی یار صحبت کرد

اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و...

شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده

بود و با رفتن دختر باید برای همیشه با عشقش خدا حافظی کند....

شیوانا گفت: اما عشق تو چه ربطی به دختر دارد؟

شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان در

من نبود!!!شیوانا با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته؟! تو اهل دل و

عشق ورزیدن هستی.

هرکس دیگر هم بود تو این آتش عشق را به سوی او میفرستادی.

بگذار دخترک برود، این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست.

مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی.

معشوق فرقی نمیکند چه کسی باشد.

دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت عشق تو را ندارد.

چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت

جلوه گری و ظهور پیدا کند

 

 

 

 

 

به نام آنکه محبت را در دلهای ما جای داد

 

علاقه و محبت شدیدی که به تو ابراز می کردم

 

دروغ بود ،بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو

 

روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر می گذرد بیشتر تو را می

شناسم و

 

به دو رویی تو بیشتر پی می برم

 

این احساس در قلبم جان می گیرد که بالاخره باید

 

از هم جدا شویم و دیگر به هیچ وجه حاضر نیستم که

 

شریک دوستی تو باشم گر چه عمر دوستی چون گلبرگهای بهاری کوتاه بود

ولی

 

ولی در حین این مدت کم توانستم به طبیعت پهن و هوای زشت تو پی ببرم و

 

بسیاری از صفات و اخلاق شما برایم روشن شده است و مطمئن هستم

 

این خشونتِ طبع خیلی شدیدی تو را بدبخت خواهد کرد

 

اگر دوستی ما ادامه پیدا کند احساس می کنم تمام عمرم

 

را به پشیمانی خواهم گریست و اگر چه افسانه آشنایی چون پاداش جوانی

جدایی بود ولی جدا از هم

 

خوشبخت خواهیم بود ولی حالا لازم است که بگویم

 

این موضوع را هیچ وقت فراموش مکن و مطمئن باش

 

این نامه را سرسری نمی نویسم و چقدر ناراحت کننده است اگر

باز بخواهی درصدد فریب دادن من باشی بنابراین از تو می خواهم

 

جواب نامه را ندهی ، چون نامه تو سراسر

 

دروغ و تظاهر آمیخته با

 

محبت ایست من تصمیم گرفتم برای همیشه

 

تو و یادگارتلخ این دوستی را فراموش کنم و چون دیگر به هیچ وجه نمی

توانم

 

خود را راضی کنم که دوستت داشته باشم و شریک دوستی تو باشم

 

**اگر می خواهی به محبت واقعی من پی ببری و بدانی که چقدر دوستت

دارم پس این نامه را یک خط در میان بخوان

 

 

 

 

 

نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم !

تا از آسیب اشک هایم در امان باشد!!!

 

 

 

 

 

روزي با 2 چوب كبريت آدمكي ساختم تا تنهاييم رو باهاش قسمت كنم

 

و امروز اتاقم پر از آدمك هاي چوبيه ولي هنوز تنهام !

 

 

 

 

 

 

 

 

د که تنهایی رازی دارد که پی بردن به آن یافتن گنج بزرگی است آری...این جمله

 

 

درست است ...

 

اما... نه برای من که از اول عمر تنها هستم.

 

 

 

 

 

دلت که واسه کسی تنگ میشه، همینکه دل دل میکنی از نبودنش، اونوقته که اینجوری میشه...!
همه
ی آدما عین اون راه میرن! همهی لباسا شکل لباساش میشه! همه عین اون

 

میخندن! ... حتا زنگ موبایل همه عین زنگ موبایلش میشه.

پینوشت:

1- خدایا شکرت.

2- ای عرش کبریایی چیه پس تو سرت؟ ......... کی با ما راه میایی؟ جون مادرت!

 

 

 

 

 

 

پیشکش می کنم به تو با عشق

 

                          گرچه چندان بهایی ندارد

 

خوب می دانم این را که هرگز
                              

 

                          عشق من در تو جایی ندارد            

 

با همه سردی و بی وفایی

 

                          آمدم با دریغی به سویت

 

پیشکش می کنم هدیه ام را

 

                           آه شرمنده هستم ز رویت

 

جز همین هدیه چیزی ندارم

 

                             لایق چشم های تو باشد

 

پیشکش می کنم با امیدی

 

                             که نصیبم صدای تو باشد

 

آه ای آرزوی قدیمی

 

                            لحظه ای بنگر این هدیه ام را

 

شایدم بشنوی از درونش

 

                              هق هق ممتد گریه ام را

 

پیشکش می کنم این غرورم

 

                              می توانی بر آن پا گذاری

 

یا مرا با دلی زار و خسته

 

                                 پشت ویرانه ها جا گذاری

 

می توانی که رسوا و بدکار
                                

                                  یا که بی آبرویم بنامی

 

 

دیگر از این هراسی به دل نیست

 

                                   

                                 که مرا مست و عاشق بدانی

 

 

جز غروری که شد خاک پایت

 

 

                                   سهم من نیست دیگر ز دنیا

 

قسمتم را به تو می سپارم

 

                                    تا گشایی به سویم دلت را

 

 

 

پ.ن :زیاد جو گیر نشو تو این زمونه مجنونی قلبش واسه لیلی نمیزنه شاید فقط

 

واسه...م

 

شایدم...  شایدم یه جای دور دست ... خدارو چه دیدی !

 

 

 

 

گفت پنج وارونه چه معنا دارد ؟ خواهر كوچكم اين را پرسيد من به او خنديدم كمي آزرده و حيرت زده

گفت روي ديوار و درختان ديدم بازهم خنديدم گفت ديروز خودم ديدم مهران پسر همسايه پنج وارونه

به مينو ميداد آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم بعدها

وقتي غم سقف كوتاه دلت را خم كرد بي گمان مي فهمي پنج وارونه چه معنا دارد

 


نويسنده : sina


چند ماه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!1
یه سلام بعد از چند ماه !

.

.

شرمنده به خاطر مدرسه و درس اصلا نتونستم بیام و اپ کنم الان هم که دارم مینویسم به خاطر تعطیلات عیده

راستی عیدتون مبارک البته میدونم الان ۱۲ روزه که از عید و سال جدید گذشته ولی خوب دیگه من روز

عید اینجا نبودم که بهتون تبریک بگم بعده این اپم هم یه ۲.۳ ماهی نیستم به خاطر....

 

میدونین که بازم میام فقط دلم براتون تنگ شده بود اومدم حالتونو بپرسم امیدوارم که سال خوبی داشته

باشین و هر چی از خدا بخواین مستجاب بشه

 

 

 

رسیدیم به سیزده به در! ۱۳ به در خوبی داشته باشید و بهتون حسابی خوش بگذره.

 

 

 

ما که هنوز معلوم نیست چی کار میکنیم. کلا با دقیقه ۹۰ صفا میکنیم

 

 

هی راستی ٬ عیدم تموم شد ها!!! تموم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکرشو بکن انگار همین دیروز بود که نشسته

بودیم سره سفره هفت سین...

 

 

موضوع انشاء :

۱- عید خود را چگونه گذراندید؟

 

۲- با عیدی های گرفته و نگرفته چه میکنید؟ آیا چون ایام کودکی به بانک بابا منتقل میشود  یا تصمیم

 

جدیدی دارید؟

 

  • دقت کردی ؟ عید که اومده ، همه اخلاقاشون عوض شده . بعضی ها می گن که دلشون برات
  • تنگ شده ...... بعضی ها حالتو می پرسند ..... بعضی ها ...... بعضی ها ...... ولی نمی دونم
  • چرا از همشون بدم اومد ، آخه می دونم اینها همش تا چند روزه ، عید که کهنه بشه ، همه چی
  • بر می گرده به حالت اول ...... کی میشه همیشه همینطوری بمونه ؟!........

 

 

 

 

 

 

چقدر فاصله اينجاست بين آدم ها
چقدر عاطفه تنهاســت بين آدم ها

كسي به حال شقايق دلش نمي سوزد
و او هنوز شكوفاست بين آدم ها

كسي به خاطر پروانه ها نمي ميرد
تب غرور چه بالاست بين آدم ها

و از صداي شكستن كسي نمي شكند
چقدر سردي و غوغاست بين آدم ها

ز مهرباني دل ها دگر سراغي نيست
چقدر قحطي روياست بين آدم ها

غريب گشتن احساس درد سنگيني ست
و زندگي چه غم افزاست بين آدم ها

مگر كه كلبه دل ها چقدر جا دارد؟
چقدر راز و معماست بين آدم ها

چه مي شود همه از جنس آسمان باشيم
طلوع عشق چه زيباست بين آدم ها

و كاش صبح ببينم كه باز مثل قديم
نياز و مهر و تمناست بين آدم ها

بهار كردن دل ها چه كار دشواريست
و عمر شوق چه كوتاست بين آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا كه تنها تو
دلت به وسعت درياست بين آدم ها

 

مداد رنگی ...

همه مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید ...!!

هیچ کس به او کار نمی داد ...

همه می گفتند :(( تو به هیچ دردی نمی خوری.))

یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد، ماه کشید ،

مهتاب کشید که کوچک و کوچک و کوچکتر شد ...

صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد ....

 

 

 

 

زندگي عمريست كه اجل در پي آن ميتازد هر كس غم بيهوده خورد مي بازد


نويسنده : sina